۵۰ خاصیت میوه معروف پاییزی
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
امید پژوهش
سالار و
آدرس
omidstar.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
نکات آرایشی مفید ویژه دختران جوان [
۵۰ خاصیت میوه معروف پاییزی
توصیه های مهم زندگی برای خانم های شاغل
تست هوش باید پس از خواندن سئوال در عرض فقط ۵ ثانیه به آن جواب درست را بدهید در پایان تعداد پاسخهای درست شما ضرب در ۱۰ میشود و میزان آی کیو شما را نشان میدهد (آسانی سوالات شما را گول نزند !!!)
آماده ای؟
دسته بندی زیبای انسانها از دیدگاه دکتر شریعتی
با استفاده از ۸ تکنیک ارائه شده در زیر پس از مدتی درک میکنید که در زندگیتان مشکلات کمتری رخ میدهند و احساس ناامیدی کمتری به شما دست خواهد داد. در عوض به این نتیجه میرسید که موقعیتهای بیشماری پیش رویتان قرار دارند و متوجه میشوید که چگونه میتوانید از آنها به نفع خود استفاده کنید.
آرژانتین: سرزمین نقره (اسپانیایی
» استاد آقای شیون فومنی
عصر آنروز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او، خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید، که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد.
مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است، ولی روی تابلوی او نوشته شده بود: امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.
خداياهر روز برايم اندوهي بفرست..
زيرا در اندوه است كه تو ياد ميشوي و ..
در خوشي از ياد ميروي..
الحمدالله
خدايا...
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو
.
.
آتش امید
تنها بازماندهي يك كشتي شكسته به جزيره ي كوچك خالي از سكنه اي افتاد.
او با دلي لرزان دعا كرد كه خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال ياري رساني از نظر مي گذراند كسي نمي آمد.
سر انجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها كلبه اي بسازد تا خود را از عوامل زيان بار محافظت كند و دارا يي هاي اندكش را در آن نگه دارد.
اما روزي كه براي جستجوي غذا بيرون رفته بود' به هنگام برگشتن ديد كه كلبه اش در حال سوختن است و دودي از آن به سوي آسمان ميرود.
متاَسفانه بدترين اتفاق مممكن افتاده و همه چيز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشكش زد.فرياد زد: "خدايا تو چطور راضي شدي با من چنين كاريبكني؟"
صبح روز بعد با بوق كشتي اي كه به ساحل نزديك مي شد از خواب پريد.
كشتي اي آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته ' از نجات دهندگانش پرسيد:
"شما ها از كجا فهميديد من در اينجا هستم؟"
آنها جواب دادند:
" ما متوجه علايمي كه با دود مي دادي شديم."
وقتي اوضاع خراب مي شود' نا اميد شدن آسان است.
ولي ما نبايد دلمان را ببازيم ' چون حتي در ميان درد و رنج ' دست خدا در كار زندگي مان است.
پس به ياد داشته باش : دفعه ي ديگر اگر كلبه ات سوخت و خاكستر شد ' ممكن است دود هاي برخاسته از آن علايمي باشد كه عظمت و بزرگي خدا را به كمك مي خواند.
سلام می کنم خدمت همه شما دوستان عزیزم
ببخشید که تو آپ کردن تاخیر داشتم
امیدوارم بعد از این مدت طولانی از آپ امروزم خوشتون بیاد
از همه دوستانی هم که تو این مدت نظر دادن و به من سر زدن ممنونم.
مطلب اول با عنوان پنجره...! نوشته یکی از دوستان عزیزمه که تو آپ امروزم قرار دادم
پنجره...!
بی تو به نهایت کوچه نگاه می کنم
از پشت پنجره صدای کفش هایت را در فضای خالیه کوچه جست و جو
می کنم
خطا هایم را به یاد می آورم ، افسوس روزهای خوش گذشته را
می خورم...
دیری نمی گذرد که آسمان نیز همصدا با دلم غبار آلود می شود
دیگر چشم هایم سوی قبل را ندارد
با این وجود باز هم خیره به کوچه می مانم!
شاید برای یک بار دیگر فقط نگاهی به وسعت یک نظر به تو اندازم
شبها و روزها سپری می شود...
شبها با مهتاب همدل می شوم...
روزها با باد نغمه سر می دهم...
من اینجا در فاصله ای دورتر از ناکجا از تو انتظار می کشم
فاصله ای نه به دلیل دوری راه...!
بلکه...
به دلیل دوری دل تو از من
به خاطر خطاهایی نابخشودنی از جانب من
که همه و همه از بسته بودن چشم دلم
به روی منظرۀ زیبای عشق و تو بوده
اکنون که می خواهم آن منظره را ببینم
به کویری سخت تشنه محبت و بیزار از عشق بر می خورم
که چگونه آرام آرام ازبین می رود
آری جای عشق در دلت کینه یا شاید نفرتی هنگفت فوران کرده
می خواهم باز گردم!!!
ولی چگونه نمیدانم...!
نه میتوانم توقعی مبنی بر بخششت داشته باشم
نه می توانم دست بکشم
چگونه این همه رنج بر تو فرستادم نمی دانم؟!
چگونه تو را از خود راندم؟!
فقط می دانم دوستت دارم...
ولی تا ابدیت خود چشم به راه قدمهایت از این کوچه خواهم ماند
و وصیت می کنم مرا در دیوار زیر پنجره به خاک سپارند
که شاید به مزارم بیایی و بتوانم نظاره ات کنم
ولی افسوس که آن هنگام دیگر صدایم را نمی شنوی...!!!
عشق چيست؟؟؟؟
به کودکی گفتند: عشق چیست؟ گفت : بازی...
|
فالوده، این دسر سنتی را برای تنوع، در خانه تهیه کنید. مواد لازم: |
کـوتاه قـد ترین دختـر جـهان |
|
نرخ و زمان يك دقيقه مكالمه |
تعرفه سیم کارت دائمی همراه اول |
|
دانستنی های جالب و خواندنی |
|
خويشاوند الاغ
روزي ملا نصر الدين الاغش را که خطايي کرده بود مي زد. شخصي که از آنجا عبور مي کرد اعتراض نمود و گفت: اي مرد چرا حيوان زبان بسته را مي زني؟
ملا گفت: ببخشيد نمي دانستم که از خويشاوندان شماست اگر مي دانستم به او اسائه ادب نمي کردم؟!
********
درخت گردو
روزي ملا نصرالدين زير درخت گردو
بدو جوک ناب |
|
طرح جالب بسم الله |
|
تلفن همراه جادويي +عكس |
|
گفتمش با غم هجران چه کنم گفت بسوز
گفتمش چاره اين سوز چه کنم گفت بساز