مولانا
 
Click here to enlarge
گشاده دست باش ،جاری باش ،كمك كن (مثل رود)
باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید)
اگركسی اشتباه كردآن رابه پوشان (مثل شب)
وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ)
متواضع باش و كبر نداشته باش (مثل خاك)
بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا )
اگرمی خواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه ) مولانا
هر چه بیشتر به کسی عشق میورزیم ، بیشتر در اسرار هر چیز نفوذ می کنیم . مولانا
هین رها كن عشق های صورتی [برای مشاهده لینک ها باید به خانواده بزرگ پرشین وی بپیوندید. ]بر صورت نه بر روی سطی
آنچه معشوق است صورت نیست آن خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای چون برون شد جان چرایش هشته ای
صورتش برجاست این سیری زچیست عاشقا واجو كه معشوق تو كیست
عاشقستی هر كه او را حس هست آنچه محسوس است اگر معشوقه است
تابش عاریتی دیوار یافت پرتو خورشید بر دیوار تافت
واطلب اصلی كه تابد او مقیم بر كلوخی دل چه بندی ای سلیم مولانا
ای برادر تو همان اندیشه ای ما بقی خود استخوان و ریشه ای مولانا
بر هر چه همی لرزی می‌دان که همان ارزی زین روی دل عاشق از عرش فزون باشد. [برای مشاهده لینک ها باید به خانواده بزرگ پرشین وی بپیوندید. ]
از کسی پرسیدند:« چند سال داری؟»
گفت:« هجده، هفده، شاید شانزده، احتمالا پانزده...! »
رندی گفت:« از عمر چرا می دزدی؟ این طور که تو پس پس می روی، به شکم مادرت باز می گردی!» مولانا
در خود به طلب هر آنچه خواهی که توئی. مولانا
چون جواب احمق آمد خامشی این درازی در سخن چون می‌کشی؟ مولانا
بگذار آبها ساكن شوند تا عكس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی. مولانا
اندیشه کردن به این که چه بگویم، بهتر است از پشیمانی .مولانا
دراین خاک،دراین پاک،به جز عشق،به جزمهر،دگرهیچ نکاریم.مولانا
گر در طلب لقمه نانی نانی گر در طلب گوهر كانی كانی 
این نكته رمز اگر بدانی دانی هر چیز كه اندر پی آنی آنی مولانا
در پی هر گریه آخر خنده ای است.مولانا
ما در این انبار گندم می کنیم *گندم جمع آمده گم می کنیم
می نیندیشیم آخر ما به هوش *کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست *وز فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن *و انگهان درجمع گندم کوش کن
گرنه موشی دزد در انبار ماست *گندم اعمال چل ساله کجاست
ریزه ریزه صدق هر روزه چرا*جمع می ناید در این انبار ما مولانا
موش = نفس گندم = جان – روح انبار = جسم
بر قضای عشق دل بنهاده‌اند عاشقان در سیل تند افتاده‌اند مولانا
یكدمی بالا و یك دم پست عشق گر به در انبانم دست عشق مولانا
سخن را چو بسیار آرایش کنند،هدف فراموش میشود. مولانا
کسی که ندای درونی خود را می شنود، نیازی نیست که به سخنان بیرون گوش فرا دهد. مولانا
علت عاشق زعلت ها جداست عشق اسطرلاب اسرار خداست مولانا
هرکه بی‌باکی کند در راه دوست رهزن مردان شد و نامرد اوست مولانا
آتشی از عشق در خود برفروز سربه‌سر فکر و عبارت را بسوز مولانا
اگر دمی به قلب خود گوش فرا دهی سرمد همه بزرگان خواهی شد. مولانا
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید*معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار*در بادیه سرگشته شما در چه هوایید
گر صورت بیصورت معشوق ببینید*هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید​
ده بار از آن راه بدان خانه برفتید*هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
آن خانه لطیفست نشانهاش بگفتید*از خواجه آن خانه نشانی بنمایید

یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت*یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با این همه آن رنج شما گنج شما باد*افسوس که بر گنج شما پرده شمایید