نژاد طايفه بزرگ ساراني

اوشيدا:طایفه بزرگ سارانی امروزه مشتمل ازفرزندان پنج برادر بنامهای محمود. اسکندر .باران . رستم و کوچک میباشد که با پسوند (زهی)
به گزارش پايگاه خبري اوشيدا:دروبلاگ طايفه ساراني نژاد اين طايفه را اين چنين بيان نمود:

طایفه بزرگ سارانی امروزه مشتمل ازفرزندان پنج برادر بنامهای محمود. اسکندر .باران . رستم و کوچک میباشد که با پسوند (زهی)

بمعنای زادگان در میان ایشان شناخته و تفکیک میشوند.

بطور مثال: محمود زهی و اسکندر زهی 

وعشیــره ای دیگر بنـام (بهلوری) که نوادگانشـان ساکـن قـاینات میباشند خود راتیره ای دیگرازطایفه سـارانی میدانند که این موضوع نیزمورد تایید بزرگان طـایفه در منطـقه سیستان میبــاشد.

از نــظر نــژادی دونظریه در بین محققین طایفه مطرح شده است که طبق شجـره نامه مــورد تایید برخی بـزرگان طایفه سـارانی که در ادامــه ودر بخش شجره نامه ها دراختیارشما عــزیزان قــرار گرفته طایفه ســارانی از اعــراب بوده که ( به دلایلــی که هنـوزبرای اینجانب مورد تایید رسمی قرار نگرفته تا آن را نشر دهم )به سیستان کوچ داده شده اند ودرابتدا به صورت نظامی دراین منطقه ساکن شده اند به تدریج و با افزایش جمعیت و وصلت باساکنین قدیمی ترسیستان به طبعـیت عموم با تغییر زبان عده ای به گویش سیستانی و عده ای به زبان بلوچـی گرویدند. امروزه به همیـن دلیل با طایفه ای روبرو هستیم که به دو گویش غـالـب واصیل موجود در استان سیستان وبلوچستان سخن میگویند.

و نظریه دومی با اسنادی دیگر که تا کنون به صورت کتبی در اختیار بنده قرار نگرفته ایشان را از نیمه های همان شجره نامه که در بخش شجره نامه کلی طایفه سارانی به جد بزرگشان ( سارون) یا (سهرون)(sahroon)میرسد.با اصالتی آریایی معرفی میکند که بین منطقه سرخس وقاینات و کل سیستان تا بلوچستان ایران وپاکستان در کوچ و به امر دامداری مشغول بوده اند. که به یاری خدا پس از مستند شدن هر یک از نظریات و مسجل شدن به اطلاع خواهد رسید.


طبق تحقیقات بعمل آمده پس ازاعلام مذهب شیعه بعنوان مذهب رسمی ابران در زمان شاه عباس صفوی اکثریت طایفه سارانی از جمله شاخه های محمود زهی واسکندر زهی وتعدادی از دیگر تیــره ها در حمایت از این موضوع بطـور علنی طبعیت ازسیره علــوی را اعلام نموده وبر آن پایبندند.ودیگر برادران نیزبنــا به تعلیمات گذشتگان یا اقتضـای زمان خــود و شرایط جغرافیایی وتاثیرپذیری ازتبلیغـات اهل سنت سـاکن در منطقه پیرو مذهب تسنــن میباشند.شایان ذکــر است که بحـمد وقــوه الهــی این دوگانگی در مذهب در طایفه ســارانی به هیچ وجـه باعث دوگانگی وجدایی درمیان ایشان نگردیده                                                                                                                
 طایفه سارانی اصل و نسب خود را از اولاد حمزه ابن عبدالله آذرک شاری ( حمزه سجستانی یا حمزه خارجی) بر میشمارند که او از اولادژوطهماسب است.

در کتاب تاریخ سیستان  در وصف حمزه چنین نوشته شده است که : او مردی شجاع واز مردمان ( رون )و  (جول) بود. حمزه پس از بازگشت از حج. مردمان سواد سیستان را بخواند و بگفت: یک درم خراج و مال بیش به سلطان مدهید چون شما را نگاه نتواند داشت و من از شما هیچ نخواهم و نستانم که من بر یکجای نخواهم نشست.

وی همزمان با هارون الرشید میزیست و یکی از علل آمدن هارون الرشید به خراسان نافرمانی و عصیان او بود. ( رون و جول که زادگاه و محل زندگی وی بیان میشود ) بر اساس نظریه مرحوم ملک الشعرای بهار که در ذیل کتاب مذکور بیان شده است. میباید از نواحی کناره صحرای کویر که بهسیستان وبلوچستان و کرمان متصل است بوده باشد.

کلمه رون به حالت پسوند مضاعف به: یا ی نسبیت  در نام سهرونی نکته قابل توجه این مدعاست که سهرونی ها را با(  رون ) و در نتیجه با حمزهء خارجی پیوندی است.

سهرونی به مرور زمان در زبان پارسی نوشتاری به سارونی و سارانی تغییر یافته.

در ذیل شجره نامه طایفه سارانی  تارسیدن به پنج برادر ذکر شده در معرفی نامه را در اختیار شما قرار میدهم.

عبدالله

میرحمزه               درگذشته به سرداران لشکر و حکام منطقه ای میر گفته میشده که با

میرعمر               استناد به این موضوع و تداوم پیشوند نام (میر) برای چند تن از ایشان

میرهارون            میتوان گفت که از حکام منطقه سیستان در گذشته بودند.

میربندک

میرهیبت

میرحیات

بهاءالدین

دشتی

مراد خان

علی

حسن

سارون    دربرخی ازنظریات نیزگفته شده است: اسم طایفه سارانی برگرفته از نام ایشان میباشد

رخشان

رند

دیگی (ریگی)

سالار

رحمدان

کیان

ویس

(علی) که پس از ایشان طایفه سارانی بر اساس تیره ها شناخته میشوند : محمود زهی . اسکندرزهی. باران زهی . رستم زهی وکوچک زهی ...که دربخش معرفی

نامه از ایشان یاد شده بود.طایفه بزرگ سارانی امروزه مشتمل ازفرزندان پنج برادر بنامهای محموداسکندر .باران .رستم

و کوچک میباشد که با پسوند (زهی)
بمعنای زادگان در میان ایشان شناخته و تفکیک میشوند.
 
بطور مثال: محمود زهی و اسکندر زهی
و عشیــره ای دیگر بنـام (بهلوری) که نوادگانشـان ساکـن قـاینات میباشند خود راتیره ای دیگراز
طایفه سـارانی میدانند که این موضوع نیزمورد تایید بزرگان طـایفه در منطـقه سیستانمیبــاشد.
از نــظر نــژادی طبق شجـره نامه مــورد تایید بـزرگان طایفه سـارانی که در ادامــهدراختیار
شماعــزیزان قــرار خـواهد گرفت طایفه ســارانی از اعــراب بوده که به دلایلــیبه 
سیستان کوچ داده شده اند و
درابتدا به صورت نظامی دراین منطقه ساکن شده اند به تدریج و با افزایش جمعیت و وصلت با
ساکنین قدیمی ترسیستان به طبعـیت عموم با تغییر زبان عده ای به گویش سیستانی و عده ای به
زبان بلوچـی گرویدند. امروزه به همیـن دلیل با طایفه ای روبرو هستیم که به دو گویش غـالـب
واصیل موجود در استان سیستان وبلوچستان سخن میگویندتمثال دوست محمد خان سارانی ( قزلباش) (فرزند سردار علی خان سارانی ) و اجاره دار میانکنگی سیستان در روز عید قربان مصادف با 24 جوزا (خرداد) سال 1263 و چهاردهم ژوئن1884 میلادی. کلاته عابدین شهرستان بیرجند.

اعضاء محترم سایت میتوانند اطلاعات خود را در مورد دوست محمد خان در این قسمت به اشتراک بگذارند.

 

 

  دوست محمد خان سارانی

دوست محمد خان

 

ه نام یکتای بی همتا

 به نقل از مرحوم :سعیدی فرزند علم ( از اولاد دلمراد خان) تیره اسکندرزهی .طایفه بزرگ سارانی و تائید بزرگواران درگذشته : حاج عباسعلی فرزند فقیر( از تیره محمودزهی ) و شاهمراد فرزند پیری از( اولاد مراد) تیره اسکندرزهی که ازاحوال جد بزرگش دلمراد خان چنین نقل نموده که وی در زمان حکومت زندیه بر ایران میزیسته و در مردانگی . رشادت و دلاوری شهرت فراوان داشته.

همزمان با او قوم ترکمن در ترکمن صحرا (گلستان امروزی) به واسطه حکمرانی بازماندگان نادرشاه افشار که به لطف کریمخان زند همچنان حکومت خراسان در اختیارشان باقی مانده بود وبر اثر بی کفایتی ایشان (بازماندگان نادرشاه) در تامین امنیت شهرهای خراسان.  ترکمن ها در شمال قدرت فراوانی یافته تا جایی که هر ساله اقدام به دست اندازی و چپاول دیگر شهرها از جمله دامغان. سبزوار.کاشمر. مشهد و بیرجند میکردند و چون کسی را در مقابل خود نمی دیدند پایشان به سیستان نیز باز شد. مال و اموال مردم را به غارت برده جوانان را سر می بریدند ودختران زیبا روی را با خود می بردند. مردم سیستان این رفتار را بر خود برنتابیده ودر صدد پیشگیری برآمدند. از جمله  اقوامی که پیشرو این امر بودند :اقوام  براهویی.نارویی .بارانی. میر . دهمرده. شهرکی. جهانتیغ و تعدادی دیگر از اقوام سیستانی بودندکه به همت سرداران و جوانان غیور خود در مقابل مهاجمین ترکمن ایستادگی کردند. امابه دلایلی از جمله نابرابری قدرت رزمی و استفاده ترکمنها از تیر و کمان بر خلاف یلان سیستانی که عمدتا مردان میدان نبرد تن به تن و شمشیر زنانی قهار بودند دچارتلفات جانی بسیاری می شدند. سرکرده چپاولگران ترکمن در آن زمان حسن کاچه (حسن دیوانه) و آشور جنگه(گاو نر خشن) نام داشتند. به دستور آنان سینه جوانانی که درمقابل آنان به نبرد بر میخواستند را شکافته و جگرشان را بیرون می کشیدند. به خیال خود با این عمل از دیگر مردم زهره چشم گرفته تا پس از آن کسی جرات قد علم کردن دربرابر ظلمشان را نداشته باشد.

سرانجام یکی از سرداران سیستان نامه ای به حکومت مرکزی نوشته و اوضاع را شرح میدهد.حاکم وقت پس از خواندن نامه  دستور داد یک به یک پهلوانان نامی منطقه را گردآوری و با آزمونهای متعدد شخصی لایق و نیرومند را برای سرکردگی گروه انتخاب کنند. هر یک از پهلوانان شروع به نمایش و قدرت نمایی میکند برگزیده ها به نبرد تن به تن پرداخته تا نوبت به دلمراد فرزند اسکندر میرسد. هیچ کس را یارای مقابله با قدرت دلمراد جوان نبود یکی از آزمونهای انتهایی این بود که حکم میکنند باید گاو نری راکه حدود 5 سال سن داشته باشد با یک ضربه شمشیر سر بزند. چنین  مشهور است که برای یافتن گاوی با این مشخصات به نیزار های هامون رفتند و دلمراد پیشاپیش همه گاوی را به آنها نشان میدهد و آمرین تایید میکنند که همین خوب است. او به دنبال گاو رفته و زمانی که دیگران به اومیرسند شاهد سر جداشده گاو و شمشیر دلمراد هستند که تا نیمه در زمین فرو رفته. ازاین رو در می یابند که تنها شخصی که میتواند با ترکمن ها رو در رو شود دلمراد فرزند اسکندر است.

لشکری از مردان رزمی سیستان به فرماندهی دلمراد تشکیل میشود.جوانان طایفه سارانی به لطف مساعدت سردار وقت طایفه (سردار نوری) بیشترین حضور رادر این جمع دارند. با پیشنهاد فرمانده لشکر( دلمراد) حکومت مرکزی تعداد یکصد قبضه تفنگ فتیله ای . تعدادی تیر و کمان و نیزه های 3 متری و اسبان قوی در اختیارجنگجویان قرار میدهد. در آن زمان این اسلحه ها فقط در اختیار قوای مرکزی بوده و باقرار گرفتن آنها در اختیار لشکر مذکور به واقع دلمراد به عنوان سردار لشکر زندیه عازم میدان نبرد میشود. لشکر در حوالی نهبندان کنونی بر بالای گذرگاه  مهاجمین سنگر گیری میکند. ترکمنها در مسیربازگشت از بلوچستان بوده و سرمست از غنائم بدست آمده  به کمینگاه لشکر دلمراد میرسند. دلمراد بربالای صخره ای  در مقابل  آنان قرار گرفته و با صدای بلند سرکرده مهاجمین را به نبرد تن به تن فرا میخواند.

(آشور جنگه) پیش آمده و با او کشتی میگیرد. دلمراد با هیبتی محکم آشورجنگه را آنچنان بین بازوانش می فشارد که خون از دهانش بیرون میزند. و هنگامی رهایش میکند که گویی هیچ وقت زنده نبوده. (حسن کاچه)  با مشاهده این صحنه به سمت دلمراد هجوم آورده اما او با چابکی  دست به شمشیر شده  و آنچنان ضربتی به کاچه میزند که اسب و سوار دردم جان میدهند...

دلمراد حکم تیر میدهد. مهاجمان ترکمن تیر باران میشوند. گفته شده 4جوال (نوعی کیسه بزرگ) از سرهای مهاجمین ترکمن پر میکنند و به دربار زندیه میبرند. در آنجا جشنی به مناسبت پیروزی دلمراد گرفته شد. پادشاه زند به دلمراد فرزند اسکندر . لقب خان داده و او را دلمراد خان غیور میخواند . همچنین از ملک سیستان تاچخانسور را به دلمراد خان میبخشد .

با تشکر فراوان از برادر بزرگوار یوسف سارانی و همکاری فرزند عزیزشان مرتضی

 

  خان (صورت قدیم خاقان) واژه ای به معنای رئیس قوم است که به سران قبائل ترک و مغول و بعدها ایرانی و همچنین برخی ملاکین و اربابان که دارای موقعیت خاص قومی بودند، اطلاق می‌شده‌است.

 

طبق نظریه جدید خان ریشه در زبان مغولی ندارد. خان واژه ای هندو-اروپائی است که ریشه آن به واژه Kan- و kanva در سانسکریت برمی گردد. کان در سانسکریت به معنی رئیس - شاه - بزرگ - امیر - رئیس ده و شهر و ... می باشد.

اما آنچه به اثبات رسیده است کاربرد خان بصورت نام یا لقب تا زمان صفویان مرسوم نبوده و و پس از آن در زمان افشاریه براثر فرهنگ باقی مانده از حکومت ایلخانان و تیموریان  که قبل از صفویان بر ایران حکومت کرده بودند و با همان تعاریف فوق و گاه بصورت پسوند یا پیشوند نام کوچک  افراد متداول گردید.

میتوان شروع این کاربردها را از مناطق مرکزی و غربی ایران در بین ( قوم لر و لک ) دانست.خواستگاه کریم خان زند. و این نخستین باری بود که این لقب به شرق ایران و منطقه سیستان راه یافته و اساسا افتخاری و اکتسابی بوده است.

ا

 سردار محمد شریف خان  فرزند گل محمد خان سارانی و بی بی قمر نساء خمربودند

ایشان در همان جوانی  به قدرت و جلال فراوانی دست یافت. به سبب همین قدرت در طایفه سارانی و وابستگی نَسَبی که از سوی مادرداشتند( بی بی قمرنساء دختر دادالله خمر یکی از بزرگان طایفه خمر بودند.) به عنوان بزرگ دو طایفه (سارانی و خمر) شناخته میشد.این قدرت وجلال تا حدی بود که دولت وقت نیز برای حفظ امنیت و آسایش ساکنین سیستان. خود را نیازمند یاری او وتحقق آن را در مسلح کردن نفرات ایشان می دید( اسناد ذیل همین صفحه بخشی کوچکی از خدمات این سردار بزرگ برای حفظ امنیت وحدود مرزهای سیستان  امروزیست.) تاحدی که به شهادت بزرگان ومعمرین بسیاری: ایشان در عصر خودبا شکوه ترین املاک را داشته وثروتمندترین مرد دربین خوانین سیستان بودند.عمارت پلگی محمد شریف یکی از شواهد این ادعاست عمارتی که یاد آور خاطرات تلخ سالهای پایانی زندگی سردارنیز میباشد. یکی از داستانهایی که در مورد این عمارت زیبا مشهور است اینگونه نقل قول میشود که وقتی سکه های حاصل از فروش گندم ومالیاتهای رعایا را نزد او می بردند دستور میداد آنها را از سقف خزانه به داخل بریزند چون به علت پرشدن خزانه امکان باز کردن درب آن نبوده. این موضوع بعدها( پس از فوت سردار) موجب شده که برخی به خیال بردن سکه ها بخشهای زیادی از سقف این بنا را ویران کنند. غافل از اینکه درزمان زنده بودن ایشان برخی از اطرافیان با خیانتهای بیشماری این ثروت فراوان را به تاراج برده و روزهایی سختی را برای  این مرد به بار آوردند.

پس از ازدواج دوم اینقدرت به آرامی رو به زوال رفته و مشخصا بدلیل نداشتن پسر(آنچه که در فرهنگ آنروزهای سیستان لازمهء حفظ قدرت وادامهء راه هر مردی بود) بزرگی و سرداری طایفه مسیر دیگری را طی کرد.

سردارتنها سه فرزنددختر بنامهای صغری بیگم:( همسر رسول خان سارانی ) و حاجی بی بی ( همسر آقا علی خان سارانی)  و نور بی بی  که ازدواج نکردند داشتند.

ایشان اواخر عمرخود در کناردخترو داماد بزرگشان: رسول خان (پسر افغان خان) در روستای مارگان زندگی میکردند و در همان مکان دیده از جهان بسته و در قبرستان روستای مارگان از بخش هامون به خاک سپرده شدند.روحش شاد و یادش گرامی...

             محمد شریف خان سارانی

                                 حاجی حسین خان سارانی مردی خیر و درستکار که در تاریخ سیستان ناشناخته مانده هیچگاه از   

           کمک به همنوع و گرفتن دست ناتوان غافل نمانده است. اسناد ذیل  گواهی بر این مدعاست.

 

       

ایشان هر ساله علاوه بر دانش آموزان برای  کودکان بی سرپرست لباس تهیه میکرده و در روستاهای تحت حمایت خود  در اختیارشان قرار میداده.

 

             

 

       حفر  (رود شیر دل) به دستور سردار طایفه  سارانی.

ملک شاه حسین بن ملک غیاث الدین محمدبن شاه محمود سیستانی به سال ۱۰۳۵ در کتاب خود که به اهتمام منوچهر ستوده مجـددا گـرد آوری وبه چـاپ رسیده است این چنین آورده است که: درقدیم بند وسدهای متعددی بر رودخانه هیرمند بسته شده بود. قدیم تر از همه بند(هـاونک) بـودکه در زمان (گرشاسـف) با سنگ و آهک ساخته شد و بعـدها هر پادشـاه چیزی بر آن افــزوده بود و آبـادی سـیسـتان از آن بوده و در نهــایت شـاهــرخ به ســال ۸۱۱ آن را ویـران سـاخت.در لشکر کشی امیر تیمور نیز بند عظیم هیرمند که بند رسـتم نام داشت  تخریب شد این بند تمام روستاهای باختر سیستان را مشروب میکرد. با مطالعه بیشتر در مورد این سدها وبندهای آبی میتوان  نتیجه گرفت که بخش ایرانی سرزمین پاک سیستان جهت استفاده ازآب هیرمند همیشه نیازمنـد هدایت آب آن بوده و اینکه با احــداث بند از سرازیر شـدن مـجدد آب  بـسمــت خـاکافغانستان جــلوگیری کنند تا کشــاورزی در غرب سـیستـان ( بخش ایرانی) را زنده نگه دارند.درصــفحـه۴۳۶  کتــاب (مالک و زارع در ایــران) نــوشتــه (لــمتـون آن کاتـرین سونیورد)بریتانیایی که به سال ۱۳۴۵ تــوسط بنگاه تــرجمه و نشـر کتاب چاپ شـده است. وی رودخــانه هـیرمند را اینچنین شرح میدهد:رود هیرمند پس از جاری شدن درسـیستان به دو شعبه منشعبمیگردد. شعبــه اول که به پریـان موسوم است. در جهت شمال جاری است و به چند نهـرتقسیم میشود که مهمــترین آنها (نیاتک) و (ملکـی) است . اولی (نیاتک) قسـمتی از شمال غـربیسیستان و دومی(ملکی) ناحیه میان کنگی یعنی شمال وشمال شرقیسیستان را مشروب میکند. درنتیجه مقایسه مطالب تاریخی این دو کتاب ونحوه هدایت آب در زمان مورد بحث دو نویسـنده و مطالعه کتاب تاریخیسیستان نوشته (جی پی تیت) که قبلا نیزبه آن استناد کرده بودیم.منطقه میانکنگی تا سالهای حضور (جی پی تیت)حدود سال  ۱۳۰۵تنها چراگاه دامداران وعشایر بوده است و کشـاورزی در آن صـورت نمیگرفته. که دلـیل آن نبود آب کشـاورزی هــدایت شـده درمنطقـه میانکنگـی بوده است. پـس از آن در حـدود سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۲۰ به دسـتور شیـر دل خان سـارانی. نهری به طول حـدودا ۲۰ کیلومتر به سمت منطقه میانکنگی حفر گردید معروف به (رود شیــردل )  کــه در آب پخــش به تــدریـج به چهـــار نهــــرکــوچکتــر به نـــامهـــای ( نوور...noovar) (یک ۱(نوور بـرج) ۲(نوورمعصوم آباد) ۳(نوورپلـگی)و ۴(نهـر مـلکی) تقـسیم میشـود. و هـرکــدام از این نهــرها در مـسیر خــود تا ریختـن به هــامون پوزک چندیـن روسـتا و هکتـارهـا زمیـن را آبرســانی و آبیــاری میــکننــد. بدیـن ترتیب میتـوان رونق امروزمنطقه میانکنگی که قــطب اصلی تـولید محصولات کشاورزی در ســیســـتان میبـاشــــد را مــدیــون تفکــرآینـده نگـر و تلاش وهمـت بزرگــانـی هـمچــــون شیر دل خان سارانی دانست که به نیت آبادانی وطن و خاک خود با کمترین امکانات دســت بهکاری اینچنین بزرگ زده تا امروز طایفه بزرگ سارانی از پرورش دادن چنین مردانی دردامن خود افتخار کند.

      

 

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: شجره نامه طایفی وآبین ورسم ورسوم طویف خاص ، ،
برچسب‌ها: